شــو ره زار غــربت
حضرت ظریفی حضرت ظریفی

همت اندر پهنهء اظهار بس در جستجوست

 

آنچه ما جستیم در سیر تمنا آبروست

 

وه که در غربت نشانی نیست از این بینشان

 

هر چه میدانم ترا ای هموطن راه نکوست

 

حاصل داس ودرو این جا نهال بی براست

 

کشت بی حاصل بساط شوره زار آب جوست

 

مردم این جا که قا نون شان به فکر من خطاست

 

با ادب زا نو زدن نتوان جسارت بس نکوست

 

گوئیا که نسل قانون کور و گوشش هم کراست

 

در عدالت خواهی وانصاف ممنوع گفتگوست

 

راه شان کردارشان ماشین صفت، احساس نیست

 

ظاهرا سالم ولیکن درد بی درمان در اوست

 

زرق وبرق شان تو میگویی خیالی بیش نیست

 

گو ئیا احساس ولطف ومهر هریک بی وضوست

 

هریکی لبخند شان با زهر می باشد عجین

 

در درون شان کینه میبینی حسادتها دراوست

 

در نگه شان خنجر دلدوز گویی خفته است

 

در حقیقت آنچه من دیدم که نا پاکند پوست

 

عزت و قرب ومقام شان به خودشان زیب وفر

 

جمله میدانیم، کی در لطف بد خواهان نکوست!

 

عزت غربت کجا، و ذلت حب وطن!

 

در وطن بودن بسی زیباست گر جایی در اوست.

 

شام شنبه 8/9/2007دیارغربت تامپره فنلاند

 


September 9th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان